خادم | شهرآرانیوز؛ همیشه، کم یا زیاد، نقدونظرهایی درباره کتابهای درسی مطرح بوده است و این کتابها نیز همیشه دستخوش تغییر بودهاند؛ اگرچه برخی از این تغییرات، نه تنها نقدها را کم نکرده، که بر آنها افزوده است. از این میان، درس زبان و ادبیات فارسی هیچ گاه از پیش چشم صاحب نظران دور نبوده است؛ شاید به دلیل حساسیتی که درباره میراث فرهنگی و ادبی وجود دارد، توجه به آنها بیشتر هم بوده است.
ما نیز در این صفحه تاکنون چندین بار به مسئله کیفیت کتابهای درسی زبان و ادبیات فارسی پرداختهایم و راهکارهای دبیران را دراین باره مکتوب کردهایم، اما ظاهرا این سخن پایان ندارد؛ هم به این دلیل که تغییری در کتابهای درسی صورت نمیپذیرد و وضع دانش آموزان در این دروس روزبه روز بدتر میشود، و هم ازاین روی که نقد معلمان -که بیش از هر کسی شایسته داوری در این باباند- به گونههای مختلف و متفاوتی است؛ برای همین، در گزارش پیش رو، هم زمان با شروع سال تحصیلی جدید، سراغ دو تن از دبیران جوان ادبیات رفتهایم تا نظرشان را درباره محتوای این کتابها و ضعفها و قوت هایشان بدانیم.
این معلمان ادبیات در سخنان خود به سهم گونهها و قالبهای مختلف ادبی، خاصه گونهها و قالبهای ادبیات معاصر، در کتابهای درسی مربوط پرداختهاند. باید بگوییم که این گفتوگو نخستین گفتوگو از یک سلسله است که در ادامه به جایگاه ادبیات در میان دروس عمومی دانشگاه میرسد.
محمد شاه حسینی، فارغ التحصیل دکتری ادبیات و دبیر ادبیات فارسی مقطع متوسطه دوم که حدود دوازده سال سابقه تدریس دارد، ابتدا در ارزیابی کلی درس ادبیات، بر اهمیت مقطع دبستان تأکید میکند و میگوید: ما غلطهای املایی بسیاری از دانش آموزان مشاهده میکنیم وقتی وارد مقطع متوسطه دوم میشوند. آنها سالم نمینویسند؛ چون نوشتار شان ضعیف است. برای حل این مشکل، به نظرم، ما باید در مقاطع پایه نگرشمان را به درس ادبیات فارسی کلا عوض کنیم.
اگر امکانش باشد، طراحان آموزشی ما باید با گروهی از متخصصان روا ن شناسی کودک، جلساتی برگزار کنند تا با همفکری آنها تصمیمی برای تحول در کتاب ادبیات دبستان بگیرند. باید نگاه ویژه تری به درس فارسی در پایه و در دوره دبستان داشته باشیم. به نظر من، بنای اصلی همه درس هایمان در مقطع دبستان درس فارسی است؛ چون اگر دانش آموز ما به خوبی به درس فارسی مسلط نشود، نمیتواند در دروس دیگر هم تسلط نوشتاری و بیانی و حتی شنیداری داشته باشد.
میتوان در مقاطع پایه، درکنار دروس اصلی، از کتابهای تخصصی و کمک آموزشی نیز برای دانش آموزان استفاده کرد؛ شاید از این طریق کیفیت فارسی در مقاطع بالاتر بهتر شود. دانش آموزان ما، اگر در دوره دبستان و متوسطه اول نتوانند خوب یاد بگیرند، کیفیت زبان مادری شان پایین میآید. این -به نظرم- نیازمند آن است که نگاه ویژه تری به درس فارسی دوره دبستان داشته باشیم.
شاه حسینی، در ادامه، در پاسخ به این پرسش که آیا از کتاب ادبیات فارسی ادبیات کهن و معاصر فارسی و ادبیات جهان و... سهمی متناسب و منصفانه بردهاند یا نه، میگوید: به نظر من، این تعادل حفظ شده است. در کتابها از ادبیات حماسی، ادبیات غنایی، ادبیات عرفانی و ادبیات دوره معاصر آمده است.
اما به نظرم میشود کمی نگاه و توجهمان را به ادبا و ادبیات دوره معاصر بیشتر کنیم؛ چراکه نثر و داستان برای سنینی که دانش آموزان در آن هستند، جذابتر است. دانش آموزان در مقطع دبیرستان با ادبیات کلاسیک خیلی سخت ارتباط برقرار میکنند و دلیلش هم این است که زبانْ، زبانی کهن است و نیازمند درک و دریافت مفهومی.
او توضیح میدهد: دانش آموزان، گرایششان به سمت داستان نویسی بیشتر است؛ یعنی -مثلا- به داستان 'کلبه عمو تُم' یا داستان 'کباب غاز' محمدعلی جمال زاده که در کتاب ادبیات فارسی آمده است، بیشتر جذب میشوند. فکر میکنم در بخش ادبیات داستانی میتوانیم نمونههای به روزتر و جدیدتر به دانش آموزان معرفی کنیم که شاید بتواند آنها را به ادبیات و به طور مشخص به ادبیات معاصر، علاقه مندتر کند. برای این کار هم پیشنهادم این است آثار نویسندگانی انتخاب شود که جنبههای عاطفی زیادی داشته باشد. این گزینش را هم کارگروهی که کتابهای درسی را تدوین میکند، میتواند انجام دهد.
دبیر ادبیات کشورمان درباره راهکار جذب دانش آموزان به ادبیات و نقش کتاب و کلاس ادبیات فارسی در آن نیز یادآوری میکند: این برمی گردد به روحیه دانش آموز و تلاش معلم؛ دانش آموز و معلم میتوانند ارتباطی قوی داشته باشند؛ مثلا، معلم میتواند نمونههایی از رمانهای فارسی و غیرفارسی را به دانش آموز معرفی کند. اما من بازهم تأکید میکنم وقتی ما نمونههای داستانی را در خود کتاب درسی بیاوریم، در دانش آموز علاقه مندی ایجاد میکند. به نظر من کتاب ادبیات تحصیلی میتواند برای دانش آموز تلنگری باشد که از کتابها و منابع دیگر هم استفاده کند.
شاه حسینی در پایان به ادبیات برای دانش آموزان رشتههای ریاضی و تجربی و فنی هم اشاره میکند و میگوید: درس فارسی برای رشتههای غیر از علوم انسانی -یعنی در گروه علوم تجربی و گروه ریاضی وفیزیک و فنی وحرفهای- طوری طراحی شده است که با زمان همخوانی ندارد؛ یعنی دانش آموزان نود دقیقه نمیتوانند مباحث ادبیاتی را که درس تخصصی شان هم حساب نمیشود، به خوبی دنبال کنند.
علی بستانی، دبیر مقطع متوسطه دوم دروس ادبیات، علوم و فنون و فارسی و نگارش که سه سال سابقه دبیری دارد و هم اکنون دانشجوی مقطع دکتری رشته ادبیات است، در ارزیابی کتابهای درسی ادبیات میگوید: مشکل اساسیای که کتابهای درسی دارند، این است که کلی گویی میگویند و دبیر هم مجبور میشود کلیات را بگوید؛ مثلا گفتهاند خط میخی در زمان هخامنشیان بود و تمام؛ دیگر از اینکه خط میخی چیست و از کجا آمده است و این ها، هیچ چیز نگفتهاند. ولی ما ناچاریم اینها را به دانش آموز بگوییم. دانش آموزان میگویند ما در حد کتاب میخواهیم، اما، اگر در حد کتاب بگوییم، فقط یک حفظ ساده است و دیگر تحلیلی نیست.
او ادامه میدهد: در درس فارسی، فصل بندیها خیلی بی اساس است؛ مثلا فصلی درباره سبک زندگی و خانواده داریم که محتوایش هیچ ربطی به کتاب ندارد؛ فقط آن را در کتاب گذاشتهاند. ادبیات غنایی و تعلیمی و حماسی و ادبیات جهان درست است، اما چه دلیلی دارد فصل سبک زندگی و خانواده را در کتاب فارسی بگذارند؟ نکته دیگر ترتیب گذاشتن این فصول است: چرا بخش حماسی باید به نیمه دوم کتاب بیاید، درصورتی که در گذشته اول بود و همان بهتر بود؟
هیچ دقتی به سخت و دشوار بودن مطالب نشده است. ادبیات جهان، بااینکه خیلی ظرفیت دارد، در فصل۸ است که میخورد به آخر سال و بیشتر دبیران فرصت نمیکنند تمامش کنند. نمیشود دویست صفحه کتاب را، آن هم با تحلیل خط به خط و بیت به بیت، فقط با دو ساعت در هفته تمام کرد.
این دبیر ادبیات به تدوین و تنظیم کتابهای درسی هم معترض است: «یک ایراد خیلی بزرگ، یکی کردن کتاب دستور زبان و ادبیات فارسی بوده که اصلا کار را خراب کرده است یا مراعات نظیر و آرایههای خیلی ساده را در کتاب علوم وفنون دوازدهم گذاشتهاند. بعد، همین مطالب در فارسی هفتم یا هشتم هم هست. دانش آموز خنده اش میگیرد! آخر مراعات نظیر آرایهای است که به عنوان یک درس برای کلاس دوازدهم گذاشتهاید؟
تدوین مباحث دستور زبان هم مشکل دارد؛ مثلا کتاب میگوید که نهاد یا نقش ضمیر را در بیت زیر بررسی کنید؛ دانش آموز میگوید ضمیر چیست و نقش دستوری کدام است! ما اول باید اینها را به او بگوییم. میگویند در متوسطه اول هست، اما در جایی که من هستم، ندیدهام که کسی این مباحث را درس بدهد ولی من در چارت درسیام نمیتوانم مسائل دستوری را یادآوری کنم. در آن دو ساعت، من چی درس بدهم؟ چطور برگردم به کتابهای سالهای قبل؟
بستانی پیشنهادهایی در این زمینه دارد: «اول باید مبانی باشد تا بعد برویم سراغ درس. ولی خیلی درهم برهم است. باید یک مبانی ادبیات داشته باشیم که همه مباحث این چنینی در آن یک جا شده باشد تا قبل از اینکه دانش آموز برود کلاس بالاتر، آنها را گذرانده باشد؛ مثلا در دهم مبانی گفته شود و در یازدهم، تحلیل متن باشد و در دوازدهم تخصصیتر باشد که برای کنکور آماده شوند.
کتابها یک مقدار درهم است و از هر جایی نکتهای را گرفتهاند و سرهم کردهاند؛ مثلا در یک درس آرایهای گفته میشود، اما در دو درس بعد چیزی نیست و صرفا کارگاه است و سؤال. اینها هم، نوشتن طرح درس را سخت میکند، هم تدریس درس را.»
دبیر ادبیات متوسطه به اشکالات بنیادین محتوایی نیز اشاره میکند: «نکته مهمتر این است که بعضی جاهای کتاب درسی اصلا اشتباه است؛ مخصوصا در عروض و دستور. وقتی ما خودمان سر کلاس مینشینیم، استاد میگوید فلان مبحث را چطور درس میدهید. روش را که میگوییم، استاد میگوید چه کسی این را گفته است. آدرسش را در کتاب درسی میدهیم.
وقتی به منابع کتاب رجوع میکنیم، میبینیم آقای دکتر فلانی آن مطلب را نوشته است. بعد استاد میخندد و میگوید: 'من این را میشناسم و میدانم که چطور استاد شده است؛ حالا میآیند به کتاب همان آدم ارجاع میدهند! ' حداقل، اگر میخواهید ارجاع بدهید، به کتاب استادی ارجاع بدهید که همه قبولش دارند، نه آنکه بقیه استادان قبولش ندارند و اشتباه هم دارد.»
او میافزاید: نکته مهم دیگر این است که کتاب فارسی رشته انسانی نباید با کتاب رشتههای دیگر، مانند تجربی یا ریاضی، یکسان باشد؛ چون کتابها همپوشانی دارند؛ این همپوشانی روبه جلو نیست، رو به عقب است. بخش تاریخ ادبیات هم باید اصلاح شود؛ چون آن قدر مفصل است که دانش آموز خسته میشود. بعد هم فقط دو نمره از آن میآید.
دانش آموز میگوید: 'مگر بیکارم برای دو نمره بنشینم سی صفحه را حفظ کنم؟ 'دانش آموزان، خودشان، اینها را به من میگویند. باید کاری کنیم که وقتی دانش آموز به تاریخ ادبیات میرسد، گوش کند و چیزی هم یاد بگیرد. در همین بخش، اسم صادق هدایت و روش او هست، اما یک خط از او نیست. خب، دانش آموز چه میداند سوررئال چیست؟ یا از جلال آل احمد اسمی آمده است و از نثر تلگرافی او گفتهاند، اما یک خط از آثارش نیامده است که دانش آموز بفهمد نثر تلگرافی یعنی چه.
بستانی، برخلاف همکار خود، بر این باور است که تناسب مباحث و موضوعات در کتابهای ادبیات رعایت نشده است: «نمی خواهم بگویم به هیچ وجه انصاف رعایت نشده، اما مجموعا میشود گفت نشده است؛ مثلا در حوزه ادبیات کلاسیک اگر بخواهم مثال بزنم، از خاقانی در تمام کتابها شاید دو بیت داریم که یک بیتش هم مثال است و تحلیل محتوایی ندارد. بعد، ما اگر به دانش آموز بگوییم خاقانی شاعر قرن۶ بوده است و روی مولوی یک قرن بعد و حافظ دو قرن بعد از خود تأثیر گذاشته است، باور نمیکند. میگوید خاقانی کیست.
باید اول او را معرفی کنیم. ولی ما از کی شروع کردیم؟ از مولوی یا سعدی. به نظر من، باید سیر تاریخی رعایت شود. چه عیبی دارد کتابها براساس سیر تاریخی باشد؟ سؤالی که همیشه بچهها از ما دارند، این است که اولین شاعر و اولین متن کی و چی بوده است. چرا نباید آن را در کتابهای ادبیات قرار داد؟»
او نیز به کم رنگ بودن ادبیات معاصر در کتاب درسی و نادرستی انتخابها اشاره میکند و میگوید: چیزی به آن صورت از ادبیات معاصر در کتابها نیست -از اخوان ثالث کلا یک شعر هست- در حالی که باید یک فصل فقط به ادبیات معاصر اختصاص داشته باشد. چیزهایی از ادبیات معاصر در علوم و فنون هست، اما فقط حفظی و به درد نخور؛ مثلا میگوید اولین رمان تاریخی این است. خب که چی؟ حداقل، یک خط یا مثالی از آن بیاور!
ادبیات جهان هم ترجمه شده است که به نظر من خوب است دو خط از متن اصلی نیز باشد که دانش آموز ببیند، ولی البته در امتحان نیاید. در مورد شعرای کهن هم همین است. نه شعرا را خوب معرفی کردهایم، نه محتوایشان را؛ مثلا از حافظ دوسه غزل هست که همان دو سه تایی است که نسبت به دیگر غزلیاتش جذابیت کمتری دارند. این طور میشود که دانش آموز از حافظ هم بدش میآید و میگوید که چی!
درنهایت، بستانی کتابهای درسی ادبیات فارسی را مستقلا کتابهای جذابی نمیداند که بتوانند به تنهایی دانش آموزان را به سمت ادبیات جذب کنند. او در این باره میگوید: کتابهای درسی فارسی چندان جالب نیستند. دانش آموز دو ساعت در هفته با آنها سروکار دارد که آن هم سر کلاس است. راهکاری که میشود داد، این است که وقتی غزلی از حافظ میآوریم که شاعر، خودش، آن را در استقبال از دیگری سروده است، آن زیر بنویسیم که میتوانید به غزل فلانی مراجعه کنید که حافظ از او الهام و الگو گرفته است. ولی ما فقط چهارپنج بیت آوردهایم و در صفحه بعدش هم کارگاه و تمام؛ یعنی صرفا تحلیل متن است و چهارتا سؤال از همان متن.
* از محمدرضا شفیعی کدکنی است.